نمی دونم شاید تغییر شخصیت مهاجر

می خوام بنویسم می دونم از کجا و چی بنویسم ولی نمی دونم چه طور بنویسم . اصولا فی البداهه می نویسم هیچ موقع قلم دستم نمی گیرم و روی کاغذ چیزی نمی نویسم شاید همین دلیل اصلی باشه به خاطر اینکه می ترسم که بعد از گذاشتن یه پست مجبور بشم که اونو پاک کنم. تا حالا پیش نیومده ولی خوب دلیل تاخیر در نوشتنم همینه.

براتون بگم که بعد از گذشت سالی و اندی از مهاجرت نه تنها برای من بلکه برای همه ی کسانی که مهاجرت می کنند یه جورائی اوضاع و احوال عوض می شه. نگاها و ارزشها و تفکرات کم یا زیاد تغییر می کنه. اینو به جرات می نویسم چونکه صد در صد همینطوره. دلتنگی ها کمتر می شه زندگی از حالت هجرت و مهاجر و مسافر بودن در میاد و یه جورائی شکل می گیره کنار این شکل گرفتن ها هزاران عامل باعث تغییر رفتار و کردار و طرز تفکر آدما می شه . اینجا آدم سخت کار می کنه و سخت پول در میاره ، سخت درس می خونه و راحت و آسون خرج می کنه و عوض می شه. آدمیزاد خیلی عجیب و غریبه . عاطفه ها کم نمی شه ولی شرایط و محیط باعث می شه که خلق و خوها عوض بشه.

گاهی اوقات فکر می کنم اگه توی کشور خودمون دو سه درجه هوا سرد می شد و یه برف یا بارونی می یومد حاضر نبودیم تا سر خیابان بریم ، می تپیدیم کنج خونه و از پشت پنجره بیرونو نگاه می کردیم ولی اینجا اینطور نیست اینجا توی سرمای زیر صفر (فرقی نمی کنه چند درجه ) توی برف بدون وسیله می زنیم بیرون خرید می کنیم تفریح می کنیم کار می کنیم مدرسه می ریم و .... اصلا هم برامون مهم نیست که برفه، سرماست ، باد و  پوران میاد . این ساده ترین و کمترین چیزیه که اینجا تغییر می کنه حالا بقیه چیزها رو حساب کنید. این تقصیر آدما نیست شرایط زندگیه که مجبور می کنه آدم سخت و سفت بشه حداقل برای ما مهاجرا. اینجا بین جوامع مختلف زندگی کردن باعث می شه که یه جورائی پیش خودمون بگیم ای بابا این جماعت ایرونی عجب جماعتیه!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا دیگه توضیح نمی دم قضاوت و بررسیو می گذارم به عهده ی شخص خودتون که هر طور دوست دارید قضاوت کنید(خوب یا بد، یا زشت یا زیبا) .....

اینجا گاهی وقتها خانواده ها هم در حق خودشون ظلم می کنند و هدف اصلی رو فراموش می کنندو غرق در مسائل و موارد و شاید هم مشکلات مهاجرت میشند و شالوده ی زندگی رو به راحتی و به سادگی از هم می پاشونند. وقتی می بینم چقدر راحت و به خاطر چه مسائل مضحک و خنده داری از هم متنفر می شند و کارهای اصلی رو رها می کنند و می چسبند به هیچ و پوچ ،خیلی عذاب می کشم یه جورائی از آدمیزاد بودن خودم هم خسته می شم و پیش خودم می گم خداجون اینهم خلقت بود .... (استغفرا...) به هر حال بگذریم نمی شه و نباید که حرف زد. به هر حال همه ی دوستانی که قصد مهاجرت دارید حواستون جمع باشه که برای چی از کشور می زنین بیرون . از همین حالا کلاه خودتون رو قاضی کنید. 

خوب توی این پست خیلی درد و دل کردم یه جورائی دلخورم از همه ی آدما نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟ خدا رو شکر زندگی خودم مثل همون روزا داره می گذره هیچ فرقی نکرده با همون عقاید و افکار داریم پیش می ریم ، کار می کنیم، درس می خونیم، خونه داری می کنیم ( آره هر دو تامون) و ... البته یه کمی از قبل سختر شده ولی خوب به امید آینده ی خوب برای فرزندمون پیش می ریم و همه ی سختی ها رو هم تحمل می کنیم.  

در آخر هم از من کوچکتر بشنوید

اینجا رو هم مثل همون کشور خودمون بدونید شرایط رو بپذیرید ولی فرهنگ و اصول و عقاید خانوادگی خودمون رو فراموش نکنیم.  

برای همه و همه آرزوی موفقیت و شادکامی و سلامتی دارم.

 

 

میزگرد مهاجرت به کانادا

سلام به همه ی دوستان

هدف از نوشتن این پست در اصل اطلاع رسانی در مورد میزگرد مهاجرت به کاناداست که یکی از دوستان خوب وبلاگ نویسمون برگزار کننده ی این میزگرد هستند. برای کسب اطلاعات بیشتر ، هموطنان عزیز به این وبلاگ http://hinightsun.blogfa.com/post-148.aspx  خورشید شب مهاجر مراجعه کنند.

امیدوارم که مفید و موثر باشه و با طرح سوال از طرف هر کدوم از شما عزیزان، یه مجموعه ی تمام و کمال و ایده ال برای تمام مهاجران به وجود بیاد.  

شاد و سلامت باشید و بمانید.